سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زن همه‏اش بدى است و بدتر چیز او اینکه از او چاره نیست . [نهج البلاغه]

chegune asheg va duct dashte bashin
نویسنده :  bahram jalili monir

به یادم هست که خیلی مرا دوست میداشتی
به یادم هست برای عشقم جان می دادی
به یادم هست بهار دل را بیشتر از پاییز پر از درد دوست میداشتی
به یادم هست برای رسیدن به من از زندگی ات می گذشتی
به یادم هست ساز عشق را که با گریه در گوشم زمزمه می کردی
به یادم هست دستانم را می گرفتی و به من امید می دادی که تا پایان راه زندگی با من خواهی
ماند
به یادم هست به من می گفتی ماه وستاره و خورشید فدای چهره
زیبای تو و تقدیم به تو
به یادم هست اشکهای روی گونه هایم را پاک می کردی و می گفتی
الهی من فدای اشکهایت
شوم
اینک که برای من غریبه ای بیش نیستی پس ای آشنای دیروز من ای هم صدای دیروز من ،
ای عشق پر شور و شوق گذشته های من ، پس کجاست آن همه حرفهایی که برایم قصه می
کردی و در گوشم میخواندی؟ پس کجاست آن همه قول و قرارهای عاشقانه؟ پس کجاست آن
همه شور و التهاب برای رسیدن به من؟
 
کجاست آن عشق پاک و مقدس و بی پایانی که هر روز از آن صحبت میکردی؟
می دانم که میدانی ، و باز هم برای اینکه بیشتر بدانی با فریاد و با گریه میگویم آن عشق
الکی بود
در پایان تو پاییز دل را به من هدیه دادی ، تو سکوت تلخ را در گوشم و در خواب عاشقی
زمزمه کردی ، آری تو زندگی مرا نابود کردی ، تو احساس عشق را در وجود من محو کردی
چون عشق تو یک عشق الکی بود


جمعه 83/12/14 ساعت 3:50 عصر
نویسنده :  bahram jalili monir

salam bacheha mamnun shodam az bazdideton az website man

khosh umadin esme man bahrame 20 sal daram az tab

 


جمعه 83/12/14 ساعت 3:43 عصر

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
عــــشـــق الـــکــــــی
معرفی خودم
فهرست
2508 :کل بازدیدها
0 :بازدید امروز
0 :بازدید دیروز
درباره خودم
chegune asheg va duct dashte bashin
bahram jalili monir
man bahram 20 sale az tabriz va kharabe refagato ina digeeeeeeee
حضور و غیاب
لوگوی خودم
chegune asheg va duct dashte bashin
لوگوی دوستان
اشتراک
 
طراح قالب